![]() |
Tuesday, December 31, 2002
17:20 | لينك دايم
و اينچنين پايان بزرگ آغاز میشود
”آفريننده، همراهان و خرمنكوبان ِ همتراز میجويد: چرا كه نزد ِ او همه چيز بهر ِ خرمنكوبی رسيده است. اما او صد داس ندارد: پس پوشههای ِ ذرت را میكشد و بیقرار میشود. و تو، اولين همراه ِ من، در آرامش بخواب! تو را نيك در درخت ِ توخالیات از نظرها پوشاندهام؛ تو را نيك از گزند ِ گُرگان نهان كردهام. اما گاه ِ آن فرا رسيده است؛ پس تو را ترك میكنم. در ميان ِ دو سَحَر ِ سُرخ حقيقت ِ تازهاي بر من رُخ نمود. مرا سر ِ چوپانی نيست، مرا سر ِ گوركنی نيست. بيشتر نخواهم كه با مردمان سخن گويم؛ برای ِ آخرين بار با مُردهگان سخن میگويم. من به آفرينندهگان، به خرمنكوبان، به شادزيان میپيوندم: رنگينكمان را نشانشان خواهم داد، و آن پلهها كه به اَبـَرمرد میروند. آوازم را بر تكاُفتادهگان و دو اُفتادهگان میخوانم؛ و هرآن كس كه هنوز گوشي برای ِ شنيدن دارد، قلباش را با شادمانهگیام سنگين میكنم. پس سوی ِ مقصدم میآغازم، راه ِ خويش میپيمايم؛ از روی ِ پرسهزنان و جایماندهگان میجهم. آری، اينچنين، پيشروی ِ من، پايينروی ِ آنان باد!“ چُنين گُفت زرتُشت، پيشگُفتار ِ زرتُشت، ۹. به ترجمهی اُردك از يك ترجمهی انگليسی.
Monday, December 23, 2002
18:58 | لينك دايم ![]() زادنات مژده بخش آيندههای شاد بادا، به سياق گذشتههای يكتای وجودت! 16:51 | لينك دايم
اين روزها
شب يلدا گذشت و وقت نشد جز توی ذهنم دربارهش بنويسم، دربارهی رسمي كه هميشه به نظرم عجيب میآمد: چرا بايد به پيشواز زمستان رفت؟ چرا بايد بلندترين تاريكی سال رو جشن گرفت؟ تازه امسال كه يك كم بهش فكر كردم برايم معنی پيدا میكند: به معنی پيشواز بهار و نه زمستان. به عنوان پيشواز روزهای روشني كه تاريكی را شكست دادهاند و رو به بلندی میگذارند ... . چيزهای ديگهاي هم از مغزم گذشت كه نوشته نشدند. وقت و انرژیام همه صرف بسته بندی و بلند كردن جعبهها و اسباب كشی و مخلفات شد. حالا با چندتا خراش (سطحی) و يك قلنبهگی روی سرم (كه هر وقت ميز غذاخوری رو از زير چراغ آويزون بالاش برمیداريم به اعتراض رو كلهی من سبز میشه) روي زمين نشستهام و با ... [تا چند روز ديگه!].
Thursday, December 19, 2002
03:51 | لينك دايم
تا به ياد داشته باشم.
تصوير از سكوت گفتی، كه شكست و پنجرهاي كه عريانش میخواستی؛ از مهربانی گفتی و گيسوانش و چراغي كه خاموشش پنداشتی؛ و آرزوی ديدن رنگ شعرهايت افسوس كوچكي بود در غيبت بوم. و افسون مائدهاي تو را خواهد بُرد. مَهسا غ. ــ چهارشنبه ۱ /۴ /۱۳۷۹، ۱۱:۱۵ شب
Tuesday, December 17, 2002
01:12 | لينك دايم
فُرم بنفش يا بشر نففم؟
ف. يك دوست بسيار قديمیست. ر. نيز يك دوست قديمیست. سپس م.، ب.، ن. و ف. و ش. از همه جديدتر است. اما صبر كن: من از سن دوستیهايم چيزي نگفتم! سن دوستیها را بهتر میتوان ــ كه بايد ــ از روی نمودار رشدشان تعيين كرد: از لحظهی ِ هيجانانگيز ِ شكستن ِ زمستان ِ خوابآلود به جوانهشان، تا نسيم ِ قِلقلكدهندهی ِ بهار ِ رويش ِ ساقهشان، تا تابستان ِ رخوتآور ِ گريز از داغی ِ آفتاب در سايهشان، تا پختهگی ِ پاييزی ِ سكوت ِ نوازشها و رنگارنگی ِ برگ ِشان، به خوابهای ِ گاه طولانی ِ زمستانهشان. ــ بچرخ بر تنهی ِ ضخيم ِ سالها! ــ پس به احترام فصلها: ب./ش./ر.ن.ف./ف.م. آری بَشَر ِ نَفْفَم!
Saturday, December 14, 2002
02:05 | لينك دايم
آيا من فهميده شدم؟
چه بسيار و چه ناچيز. چه پُر بار و چه ريز. چي. چي. چيز. انتهای پاييز. و اين نيز. پرهيز. بيز. .
Thursday, December 12, 2002
03:48 | لينك دايم
مرگ بر هر چی ورقه صحيح كردنه! درود بر امتحانهای خانگیِ تك سوالی و پروژههای طولانی هيجان انگيز. زندگيم رو زير و رو میكنن! «آی مين ليترالی!» يك هفته است روز و شبم رو برعكس كردن!
03:37 | لينك دايم
چراغها خاموش!
باز هم شد: دوباره رفتم تو آشپزخونه شير آب رو باز كردم بعد به جای اين كه ببندمش چراغ رو خاموش كردم. ديروز هم موقع درس خوندن به جای سیدیمَن، چراغ مطالعه رو خاموش كردم. ربطي به لامپ داره؟
Thursday, December 05, 2002
21:06 | لينك دايم
وِزوِز
پاهايم را دراز میكنم. دماغم را بالا میكشم. به نقطهی دوري خيره میشوم. دست در جنگل موهايم میكنم. در زورق زمان يه پشت میخوابم و به آسمان آينده نگاه میكنم. در گذر آرام جريان رود زندهگی ملودی خفهاي میشنوم. حافظهی من با ملودیها چندان خوشرفتار نيست. بارها سر اين با روح سرخوردهی موسيقی من آرايش رزم آراسته است. به ناچار دست بدرود میفشاريم و ملودی در چرخش گردآب كوچكي گم میشود. وزوز يك پرسش موذی در گوشم میپيچد: ”من كيستم؟“ چشم میگردانم: من رهايم. من تنهايم. در ابزارهايم میگردم و ناگهان به ضربتي از شر وزوز خلاص میشوم: من شكست خودبهخودی و مستمر تقارنام در دنيای همسانگرد زندگیهای ممكنِ مجموعهی ژنهايي كه حدود ۰۰۰‚۰۰۰‚۸۰۰ ثانيهی پيش شروع به جستجوی اين دنيا كردند. |
|